داستان عاشقانه به سبک هندی .... (طنز)


پروا

 دوتا پسر

 یك دختر

دارن دعوا میكنند كه یك دختر پاك و نجیب داره گریه میكنه و میگه تورخدا بس كنین كه یكی از پسر متوجه خال توی دماغ اون یكی پسره میشه و داد میزنه "داداش"

اونم خال توی دماغ او یكی رو میبینه و با چشمی گریان داداششو بقل میكنه و میگه "باورم نمیشه بعد از این همه سال پیدات كردم"…

در این زمان یك پیر زن كور وارد صحنه میشه و میفته زمین و سرش به سنگی میخوره و بیناییشو بدست میاره و یهو داد میزنه: "بچه های گلم،"

توی این نقطه حساسه كه دو پسر و دختره همه میگن "مامان!" و همگی میفهمن كه خواهر برادرن....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:44 توسط پروا| |


Power By: LoxBlog.Com